دانلود دعا از نوحه با صدا مداحی جدید مولودی روایت حکایت داستان حدیث ۹۰

دانلود جدیدترین نوحه مداحی ها مراثی روضه دعاهای زیبا با معنی احادیث حکایات روایات کمیل معراج بوی سیب ۱۳۸۹ ۱۳۹۰ کریمی قطری ذاکر

دانلود دعا از نوحه با صدا مداحی جدید مولودی روایت حکایت داستان حدیث ۹۰

دانلود جدیدترین نوحه مداحی ها مراثی روضه دعاهای زیبا با معنی احادیث حکایات روایات کمیل معراج بوی سیب ۱۳۸۹ ۱۳۹۰ کریمی قطری ذاکر

درباره عقل

حدیث احادیث درمورد داستان حکایت حکایات روایات درباره عقل 

در ادامه مطلب

 عقل 
قال الله الحکیم : (و ما عندالله خیر و اءبقى اءفلا تعقلون ) (قصص : آیه 60)
:آنچه نزد خداست بهتر و باقى تر است اگر تعقل کنید.
امام صادق علیه السلام : لا بلغ جمیع العابدین فى فضل عبادتهم ما بلغ العاقل (518).
:همه عابدان در فضل عبادتشان به آنچه که عاقل رسیده نمى رسند.
شرح کوتاه :
الهى آنکه عقل دادى چه ندادى و آنکه عقل ندادى چه دادى (519) قوم انسان به عقل است و کسى که از این قوه در کارهایش مدد نگرفت زیان دید.
عقل از لشگریان رحمان است و حجت درونى است . عقل چه طبیعى و درونى ، و چه تجربى هر کدام سبب ترقى انسان مى شوند.
انبیاء با مردم باندازه عقولشان حرف مى زدند و آنها را هدایت مى کردند. روز قیامت خدا به اندازه درک از بندگان حساب مى کشد. خرابى زندگى اخروى تابع پیروى کورکورانه است چنانکه با نابخردى و تعصب ، در یک روز بنى اسرائیل هفتاد پیامبر را کشتند.!!


1 - ذبح کدو
پس از آنکه معاویه به مخالفت با امیرالمؤ منین علیه السلام پرداخت ، تصمیم گرفت عقل و مراتب اطاعت مردم شام را آزمایش کند، لذا با عمروعاص مشورت کرد.
عمروعاص گفت : به مردم شام دستور بده کدو را مانند گوسفند ذبح کنند و پس از تذکیه آنرا بخورند، اگر فرمانت را اجراء نمودند آنها یار تو هستند وگرنه اطاعت نکنند.
معاویه دستور داد از فردا کدو را مانند گوسفند ذبح کنند، و مردم شام بدون کوچترین اعتراض اجراء نمودند و این بدعت در سراسر شام معمول گردید.
طولى نکشید که خبر این بدعت به گوش مردم عراق رسید، بعضى از آنان از امیرالمؤ منین علیه السلام در این باره پرسش کردند.
حضرت در جواب فرمود: خوردن کدو، ذبح لازم ندارد(520)، مراقب باشید که شیطان عقلتان را نبرد و افکار شیطانى حیرت زده و سرگردانتان ننماید(521).


2 - پیر عقل 
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله براى سرکوبى گروهى دشمن طغیانگر که در اطراف مدینه و مکه بودند، جمعى را به عنوان سریه و گروه ضربتى آماده ساخت تا شبانه به طور مخفى به سوى متجاوزین بروند و آنها را سرکوب نمایند.
پیامبر صلى الله علیه و آله جوانى (522) از طایفه (هذیل ) را فرمانده و امیر این سپاه قرار داد. شخص ظاهربینى به رسول اکرم صلى الله علیه و آله اعتراض ‍ کرد که چرا یک جوان را بر ما فرمانده نموده اى ؟ ما تسلیم فرمان او نمى شویم ، لازم است شما پیرمردى بعنوان پیشوا و فرمانده انتخاب کنید.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: اى آدم ظاهر نگر، گرچه او جوان است اما دلى قوى و عقلى صحیح دارد. اما پیرمردى که تو مى گوئى ریش سفید است و به صورت ظاهر باید جلو بیفتد، اما دل آنها چون قیر سیاه است .
عقل این جوان را بارها آزمودم و دیدم در عقل پیر است (523) پیر سن و سال بى عقل مثمر نیست . تا توانى کوشش کن (524) که پیر عقل و دین شوى ، که رهبرى و فرماندهى به سال نیست ، به قوه عقلانى و تفکر و قلب سفید است (525).


3 - نتیجه بى عقلى 
در شرح حجاج بن یوسف ثقفى خونخوار بنى امیه نوشته اند، مادرش ‍ (فارغه ) قبلا همسر حارث بن کلده طبیب معروف بود، بعد بخاطر خلال کردن دندان بى وقت حارث او را طلاق و به زوجیت یوسف بن عقیل ثقفى در آمد. پس از مدتى حجاج به دنیا آمد امام دبر او سوراخ دفع مدفوع نداشت ، ناچار موضعى در دبر او را سوراخ کردند.
پستان هم قبول نمى کرد، متحیر شدند چه کنند، که شیطان صفتى آمد و براى معالجه دستور داد بز سیاهى را بکشند و خون او را به دهان حجاج بگذارند و حجاج آن خون را مى مکید و مى لیسید.
روز دوم دستور داد بز نرى را بکشند و خون آنرا به دهان او گذارند. روز سوم دستور داد مار سیاهى را بکشند و خون مار در دهان او کنند و به صورت او مالند و آنها هم چنین کردند، روز چهارم پستان قبول کرد.
در اثر کار جاهلانه که در کام او خون ریختند، خوانخوار شد و کارش بجائى رسید که مى گفت : بیشترین لذت من در ریختن خون ، مخصوصا خون سادات است ، او که از طرف عبدالملک مروان خلیفه وقت ، بمدت 20 سال بعنوان فرمانده لشگر و استاندار منصوب شده بود، تا سال 95 هجرى قمرى (زمان حکومت ولید بن عبدالملک ) در پنجاه و چهار سالگى به درک واصل شد قریب صد و بیست هزار نفر را کشت و وقتى که مرد در زندان بى سقف او پنجاه هزار مرد و سى هزار زن که نوعا برهنه بودند، محبوس بودند.
از کسانى که این خونخوار آنها را به قتل رساند مى توان از کمیل بن زیاد نخعى یار على علیه السلام و قنبر غلام على علیه السلام و یحیى بن ام الطویل از حواریین امام سجاد علیه السلام و سعید بن جبیر که امام سجاد علیه السلام او را بسیار ستوده و... را نام برد.(526)


4- منجم و على علیه السلام 
عده اى از مردم از تعقل و تفکر و توکل به خدا غافل و به حرفهاى فال بین و منجم که با زیرکى براى گرفتن پول از مردم دکان باز کرده اند، مرید و معتقد مى شوند (527) براى نمونه یک از قضایا که در زمان على علیه السلام اتفاق افتاد نقل مى کنم .
حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام وقتى مى خواستند به جنگ خوارج نهروان بروند به شهر مدائن رسیدند. خیمه زدند و روز دیگر خواستند حرکت کنند. مرد منجمى نزد امام آمد و عرض کرد: بر اساس آنچه از علم نجوم فهمیده ام ، این ساعت مصلحت نیست بروید شکست مى خورید، سه ساعت دیگر بروید تا پیروز شوید، فرمود: هر که تصدیق تو کند تکذیب قرآن خدا را کرده است . (528)
فرمود: از ملک چنین خبر دارى که پادشاه از کدام خانواده به خانواده دیگر منتقل شد؟ گفت : خبر ندارم . فرمود: چه ستاره اى است که وقتى طلوع مى کند شهوت شترها بحرکت در مى آید؟ گفت : نمى دانم . فرمود: کدام ستاره است وقتى طالع شود شهوت گربه ها به هیجان در آید؟ گفت : نمى دانم !... فرمود: بگو در زیر دست اسب من چه چیز پنهان است ؟ گفت : نمى دانم ! فرمود: یک کوزه اشرفى در زیر زمین جاى دست اسب مدفون ، و یک افعى هم پائین تر از آن خوابیده است .
آنجا را شکافتند همانطور که امام فرمود یافتند. منجم فریاد زد به فریادم برس ، حضرت کتابهاى او را خواستند و دستور دادند آنها را از بین ببرند، و فرمودند، اگر دفعه دیگر به علم نجوم (مردم را مشغول به خود کنى ) دستور مى دهم تو را حبس کنند.(529)


5 - عاقل دیوانه نما
هر چیزى از آثار و صفات آن معلوم مى گردد، عقل و عاقل بودن از کلمات و کارهاى شخص ظاهر مى گردد.
بهول (م 190) با اینکه پدرش عموى خلیفه هارون الرشید بود بخاطر قبول نکردن قضاوت و عدم فتوا به قتل امام هفتم علیه السلام خود را به دیوانگى زد. یکى از نمونه هاى بارز و محکم قوه عقلانى او رفتن او به مجلس درس ‍ ابوحنیفه یکى از پیشوایان عامه است . او از کنار مجلس درس ابوحنیفه عبور مى کرد شنید که او مى گوید: جعفر بن محمد علیه السلام سه مطلب به شاگردانش گفته که من آنها را نمى پسندم . او مى گوید: شیطان در آتش جهنم معذب است ، شیطان با اینکه از آتش خلق شده چطور با آتش او را عذاب کنند؟
او مى گوید: خدا دیده نمى شود با اینکه هر موجودى قابل رؤ یت است . او مى گوید: انسان در افعالش فاعل مختار است ، حال آنکه خدا خالق است و بنده اختیارى ندارد.
بهلول کلوخى برداشت و به سر او زد، سرش شکست و ناله اش بلند شد.
شاگردانش دویدند بهلول را گرفتند و نزد خلیفه بردند. ابوحنیفه به خلیفه گفت : بهلول با کلوخ به سرم زده و سرم را به درد آورده است .
بهلول گفت : دروغ مى گوید، اگر راست مى گوید، درد را نشان دهد، مگر تو از خاک آفریده نشده اى چگونه خاک بر تو ضرر مى رساند؟
من چه گناهى کردم مگر تو نمى گوئى همه کارها را خدا انجام مى دهد و انسان اختیارى از خود ندارد؟ پس باید به خدا شکایت کنى نه از من شکایت نمائى .
ابوحنیفه که جواب اشکالات خود را یافت از شکایت خود صرفنظر نمود و راه خود را پیش گرفت و رفت . (530)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد