حدیث احادیث درمورد داستان حکایت حکایات روایات درباره نفسدر ادامه مطلب
نفس قال الله الحکیم : (لتجزى کل نفس بما تسعى ) (طه : آیه 15):هر نفسى به آن چه سعى کرده پاداش را در قیامت مى دهیم .امام صادق علیه السلام : طوبى لعبد جاهد نفسه و هواه (792) :خوش بحال بنده اى که با نفس و هواى آن مجاهدت کند.شرح کوتاه :انسان از دو چیز تن و نفس (روح ) تشکیل شده است . نفس راکب و تن مرکوب است .اگر نفس مطمئنه شد امر به بدیها نمى کند، اگر اماره شد به زشتیها و کارهاى خلاف وادار مى نماید، اگر سبعى شد به اخلاق رذیله همانند حرص و حسد مبتلا مى کند و اگر بهمیمى شد پى شهوات مى رود.براى اینکه انسان بتواند مهار نفس را بدست بگیرد و در دام شیطانى نیفتد، باید مراقبه و محاسبه و معاینه نفس را مرعى بدارد و در نیت و فکر مواظبت کامل کند که نفس اژدهاست ، گر آنى از او غافل شود صاحبش را به آتش نزدیک و از بین مى برد(793).1 - اژدهاى نفس در تاریخ آمده که : یک نفر مارگیر بود و معرکه گیرى مى کرد. او به کوهستان رفت تا مارى بگیرد و به بغداد بیاورد و به مردم نشان بدهد تا پولى در بیاورد.فصل زمستان بود و پس از تحمل رنجها اژدهاى بسیار بزرگى در کوهى پیدا کرد، چون هوا سرد بود اژدها افسرده و بى حرکت بود، و او با زحمت آنرا بطرف شهر بغداد مى برد و داد مى زد مردم بیائید ببینید که چه اژدهائى را شکار کرده ام .مردم کنار شهر دجله بغداد جمع شدند و صدها نفر اجتماع کردند و منتظر بودند تا این اژدها را ببینند.هوا گرم شده بود و جمعیت زیاد شده بودند و اژدها بر اثر آفتاب قدرت گرفت ، وقتى مارگیر از کیسه آنرا بیرون آورد، ناگهان دیدند اژدها جنبید و به طرف مارگیر جهید و او را هلاک کرد و از بین برد؛ و مردم هم از ترس فرار کردند.اى برادر غافل مباش که نفس تو همان اژدهاست (794) که اگر قدرت یابد تار و پود زندگى تو را در هم مى نوردد. تو مپندار که بدون سرکوبى و مقاومت در برابر خواسته هاى نفس ، او را با تمام احترام زیر سلطه خود نگهدارى مگر هر آدم زبونى مى تواند به تسلط بر نفس حیوانى خود دست یابد.(795)2 - آب لیموى شیراز مرحوم شیخ عبدالحسین خوانسارى گفت : در کربلا عطارى بود مشهور و معروف ، مریض شد و جمیع اجناس دکان و اثاث خانه منزل خود را به جهت معالجه فروخت اما ثمر نکرد؛ و جمیع اطباء اظهار ناامیدى از او کردند.گفت : یک روز به عیادتش رفتم و بسیار بدحال بوده و به پسرش مى گفت : اسباب منزل را به بازار ببر و بفروش و پولش را بیاور براى خانه مصرف کنید تا به خوب شدن یا مردن راحت شوم !گفتم : این چه حرفى است مى زنى ؟! دیدم آهى کشید و گفت : من سرمایه زیادى داشتم و جهت پولدار شدن من این بود که یکسالى مرضى در کربلا شایع شد که علاج آنرا دکترها منحصر به آبلیموى شیراز دانستند، آب لیموگران و کمیاب شد.نفسم به من گفت : قدرى آب لیمو داراى چیز دیگر ممزوج به او کن و بوى آب لیمو از آن فهمیده مى شد او را به قیمت آب لیموى خالص بفروش تا پولدار شوى .همین کار را کردم ، و آب لیمو در کربلا منحصر به دکان من شد و سرمایه زیادى از این مال مغشوش بدست آوردم تا جائى که در صنف خودم مشهور شدم به (پدر پولهاى هزارهزارى ).مدتى نگذشت که به این مرض مبتلا شدم ، هر چه داشتم فروختم براى معالجه فایده اى نکرده است ، فقط همین آخرین متاع بود که گفتم این را بفروشند یا خوب مى شوم یا مى میرم و از این مرض خلاص مى شوم (796).3 - بهترین و بدترین حضرت لقمان که معاصر حضرت داود بود، در ابتداى کارش بنده یکى از ممالیک بنى اسرائیل بود. روزى مالکش آن جناب رابه ذبح گوسفندى امر فرمود و گفت : بهترین اعضایش را برایم بیاور.لقمان گوسفندى کشت و دل و زبانش را بنزد خواجه و مالک خود آورد. پس از چند روز دیگر خواجه اش گفت : گوسفندى ذبح کن و بدترین اجزایش را بیاور.لقمان گوسفند کشت و دل و زبانش را بنزد خواجه و مالک خود آورد. پس از چند روز دیگر خواجه اش گفت : گوسفندى ذبح کن و بدترین اجزایش را بیاور.لقمان گوسفندى کشت و باز زبان و دل آنرا براى خواجه آورد. خواجه گفت : به حسب ظاهر این دو نقیض یکدیگرند!! لقمان فرمود: اگر دل و زبان با یکدیگر موافقت کنند بهترین اعضاء هستند، اگر مخالفت کنند بدترین اجزاست . خواجه را از این سخن پسندیده افتاد و او را از بندگى آزاد کرد(797).4 - ابو خیثمه مالک بن قیس مشهور به ابوخیثمه از یاران رسول خدا صلى الله علیه و آله بود و در بسیارى از جنگها شرکت داشت . او و چند نفر از رفتن به جنگ تبوک خوددارى کردند. بعد از ده روز از حرکت رسول خدا به سوى تبوک ، در ظهر گرماى شدید تابستان ، از بیرون بخانه آمد و در میان باغى که داشت براى دو همسر خود سایبانى ساخته بود. آنان کوزه آب خنک آماده و غذا مطبوعى تهیه و دیوارهاى سایبان را آب پاشیده تا هواى داخل آن خنک باشد و منتظر همسرشان بودند. وقتى ابو خیثمه نظرى به زنان و آب سرد و غذا و همسران زیبا در آسایش انداخت به یاد رسول خدا افتاد و نفسش به او گفت : رسول خدا در گرما و سختى ، من در راحتى و آسایش روا نبود، بعد گفت : منافق در دین شک مى کند ولى نفسم بهمان جهتى که دین توجه مى کند روى مى آورد.وسائل سفر را برایش آماده و با شتر بسوى جنگ تبوک رهسپار شد در راه با عمیر بن وهب رفیق شد، وقتى نزدیک اردو و خیمه پیامبر رسید به عمیر گفت : من تخلف از همراهى پیامبر کرده ام بگذار تنها براى عذرخواهى بروم .شخصى به پیامبر عرض کرد: کسى از راه مى رسد! پیامبر فرمود: خدا کند ابوخیثمه باشد؟چون نزدیک شد و شتر را خوابانید شرفیاب حضور پیامبر شد و پیامبر فرمود: از تو همین انتظار را داشتم ؛ و او داستان حرکت و حدیث نفس خود به عرض پیامبر رسانید؛ و پیامبر درباره اش دعا فرمود.(798)5 - نفس مستعد استعداد و قابلیت هر کس ندارد تا به ترقیات عالیه برسد و توفیقات ربانى شامل حال او شود.ابوحمزه ثمالى از کسانى بود که این آمادگى در او بود و مورد توجه چهار امام معصوم قرار گرفت تا جائى که امام صادق علیه السلام او را مى دید، فرمود: هر وقت ترا مى بینم در خود احساس آرامش و راحتى مى کنم (799).از بس نفس او پاک بود بیشتر اوقات خود را در مسجد کوفه مى گذرانید و به عبادت مشغول بود.ابوحمزه گوید: روزى جلوى ستون هفتم مسجد کوفه نشسته بودم که از درب (کنده ) مردى وارد شد که زیباتر و خوشبوتر و خوش لباستر از او ندیده بودم ، عمامه اى بر سر و پیراهنى با نیم تنه بر تن داشت لیکن عبا نداشت ، کفشهاى عربى را از پاى در آورد، در کنار ستون هفتم به نماز ایستاد.چنان تکبیرالاحرام گفت که کوى بر بدنم سیخ شد و شیفته لهجه پاک و دلرباى او گردیدم . نزدیک رفتم تا سخنانش را بشنوم . دعائى خواند و چهار رکعت نماز بجاى آورد، پس از اتمام نماز برخواست و از مسجد خارج شد.من به دنبال او حرکت نمودم تا به کنار کوفه رسید، دیدم غلامى شترى را آماده دارد. از او پرسیدم این آقا کیست ؟ گفت : از سیماى او نشناختى ؟ او على بن الحسین زین العابدین است .چون امام را شناخت خود را به پاى امام انداخت و شروع به بوسیدن پاى مبارک امام نمود.امام با دست مبارک او را بلند کرد و فرمود: چنین مکن که سجده غیر خدا را نشاید.بعد ابوحمزه از اصحاب خاص امام سجاد شد، و امام باقر و امام صادق و امام کاظم علیه السلام را درک و از فیوضات آنها استفاده کرد تا جائى که امام رضا علیه السلام فرمود: ابوحمزه لقمان زمان خود بود، زیرا که چهار نفر از ما را خدمت کرده (و استفاده برده ) بود.(800)