حدیث احادیث درمورد داستان حکایت حکایات روایات درباره فقردر ادامه مطلب
فقر قال الله الحکیم : (الشیطان یعدکم الفقر) (بقره : 268) :شیطان به شما وعده فقر و بى چیزى مى دهد.پیامبر صلى الله علیه و آله : تحفة المومن فى الدنیا الفقر(589) :ارمغان شخص مؤ من در دنیا بى چیزى اوست .شرح کوتاه :نوع افراد طبقه سوم و پائین تر به فقر مادى دچارند و تعدادشان هم بسیار است . چون قانع نیستند و صبر ندارند، گرسنه و تشنه اند، خانه ندارند و فرزندان طاقت بى چیزى را ندارند و امراض زندگى را دچار عجز کرده ، دست نیاز به طرف دیگران دراز مى کنند.اگر فقر ادامه داشته باشد، و شخص توانى نداشته باشد گاهى به کفر و بعضى گناهان آلوده مى شود.فقیر باید به خدا توکل کند و از حرص دورى کند و به قناعت روى آورد و از صبر در حفظ آبرو کاملا استفاده ببرد، که پیامبر فرمود: بهترین این امت فقراءهستند و زودتر از همه به بهشت مى روند؛ فقر فخر من است ؛ بهشت مشتاق فقیران است ، فقرا پادشاهان اهل بهشت هستند(590).1 - پارساى فقیر سعدى گوید: شنیدم پارساى فقیرى از شدت فقر، در رنج دشوار بود، و پى در پى لباسش را پاره بر پاره مى دوخت ، و براى آرامش دل مى گفت : (به نان خشکى و لباس پشمینه پر وصله اى قناعت کنم ، بار سخت خود کشم و بار منت خلق نکشم ).شخصى به او گفت : چرا در اینجا نشسته اى ، مگر نمى دانى که در شهر راد مرد بزرگوار و بخشنده اى هست که کمر همت براى خدمت به آزادگان بسته ، و جویاى خشنودى دردمندان است ، برخیز و نزد او برو و ماجراى وضع خود را براى او بیان کن ، که اگر او از وضع تو آگاه شود، با کمال احترام و رعایت عزت تو، به تو نان و لباس نو خواهد داد و تو را خرسند خواهد کرد!پارساى فقیر گفت : خاموش باش ! که در پستى ، مردن به ، که حاجت نزد کسى بردن پاره بر پاره دوختن و پیوسته در گوشه صبر و تحمل ماندن ، بهتر از آن است که بخاطر خواستن لباس ، براى بزرگان نامه نوشتن . براستى که بهشت رفتن به شفاعت همسایه ، با شکنجه آتش دوزخ یکسان است (591).2 - فقر و باز نشستگى پیرمردى نابینا به حضور امیرمومنان علیه السلام آمد و در خواست کمک نمود. حضرت على علیه السلام ازا حاضران مجلس پرسید: این کیست از چه قرار است ؟ گفتند: یا امیرالمؤ منین این مرد نصرانى است ؛ و چنان وانمود کردند که نباید چیزى به او داده شود.حضرت فرمود: عجب ! تا وقتى که توانائى کار داشت از وى کار کشیدید و اکنون که سالمند و ناتوان گردیده ، وى را به حال خود گذارده اید. گذشته این مرد حاکى از آنست که در ایام توانائى کار کرده و خدمت نموده است . آنگاه دستور فرمود: از محل بیت المال به او انفاق گردد و مقررى پرداخت شود(592)3 - آثار کمک به فقیر عبدالله بن مبارک در سالى اراده رفتن به مکه داشت . روزى از کوچه اى عبور مى نمود، ناگهان زنى را دید که مرغى مرده و گندیده از زمین برگرفت و در زیر چادر خود پنهان نمود!عبدالله گفت : اى زن این مرغ را چرا برداشتى ؟ زن گفت : نیازمندى و احتیاج مرا وادار کرد تا این کار را کنم ! عبدالله چون این بشنید، زن را به منزل خود برد و پانصد دینار را که تهیه کرده بود به سفر حج برود به آن زن فقیر داد.آن سال به حج نرفت . هنگامیکه حاجى ها برگشتند، او به استقبال آنها رفت . آنان مى گفتند: ما ترا در سفر حج در عرفات و منى و جاهاى دیگر دیده ایم .عبدالله نزد امام علیه السلام شرفیاب شد و ماجراى خود را نقل کرد، امام علیه السلام فرمود: آرى خداوند بشکل تو ملکى را آفرید که زیارت خانه خدا کند(593).4 - همسایه سید جواد فقیه کامل سید جواد عاملى نویسنده کتاب مفتاح الکرامه مى گوید: شبى مشغول شام خوردن بودم که درب خانه زده شد. درب را باز کردم دیدم خادم علامه سید بحرالعلوم است و گفت : سید بحرالعلوم شام در نزدش است و منتظر شماست .با خادم به منزل سید بحرالعلوم رفتم ، همینکه خدمتش رسیدم ، فرمود: از خداوند نمى ترسى که مراقبت ندارى ؟! عرض کردم : استاد مگر چه شده است ؟ فرمود: مردى از برادران هم مذهب تو براى خانواده اش از فقر خرماى زاهدى آنهم نسیه مى گیرد، و هفت روز بر آنان گذشته و جز خرما طعم هیچ چیز دیگرى را نچشیده اند! امروز نزد بقال رفت چیزى بگیرد او را جواب کرده و خجالت کشید و الان خود (محمد نجم عاملى ) و خانواده اش بدون شام شب را مى گذرانند. تو غذاى سیر مى خورى با اینکه همسایه مستحق است !عرض کردم : من هیچ اطلاعى از وضع او نداشتم ! فرمود: اگر آگاهى داشتى و کمک نمى کردى یهودى بلکه کافر بودى ؛ ناراحتیم براى این است که چرا از حال برادران دینى ات تفحص نمى کنى ؟ اکنون این ظرفهاى غذا را خادمم بر مى دارد؛ با او برو در خانه آن مرد و بگو میل داشتم امشب با هم غذا بخوریم ، و کیسه پول (120 ریال ) را در زیر حصیر او بگذار و ظرفها را برمگردان .سید جواد گفت : من با خادم بمنزلش رفتیم و دستور استاد را انجام دادیم ، همسایه گفت : این غذا را اعراب نمى توانند درست کنند، بگو متعلق به چه کسى است و با اصرار گفتم : از سید بحرالعلوم است .سوگند یاد کرد و گفت : جز خدا تا کنون کسى از حال من آگاهى نداشت ، حتى همسایگان نزدیک چه رسد بکسانیکه دورند و این پیش آمد را از سید بسیار عجیب شمرد(594).5 - ترک فقیرى هم مشکل است در زمان ملک حسین کرت (کورت ) (771 - 732) مولانا ارشدى بود که به فقر و گدایى مشهور بود لکن صداى خوبى داشت و مردم را متاءثر مى کرد. وقتى ملک حسین خواست که پیام آورى به شیراز نزد شاه شجاع بفرستند تا مدعاى او را خاطرنشان کند گفتند: در بیان ، مولانا ارشد فقیر و گدا خوب است .ملک حسین او را خواست و گفت : تو را براى کار مهمى مى فرستم فقط یک عیب دارى که دست فقر دراز مى نمائى ؛ اگر عهد کنى آبروریزى نکنى تو را به شیراز مى فرستم ! او را بیست هزار دینار داد و عهد گرفتند مبادا در شیراز دست گدائى بگشاید.اسباب سفر او را آماده و بیست و پنج هزار دینار به او دادند. او به شیراز رفت و به مدعا جواب یافت . چون خواست برگردد، شاه شجاع و ارکان دولت از او خواستند با صدایش پند و آوازى از او بشنوند.قرار شد بعد از نماز جمعه در مسجد جامع ، صدا به وعظ بگشاید؛ همه ارکان دولت و مردم هم جمع بودند. چون صدا بلند کرد و همه را جذب کرد، صفت گدائى قوه طمعش را به حرکت درآورد، نزد همگان گفت : مرا سوگند دادند از فقر و گدائى چیزى نگویم . از وقتى به شهر شما آمدم خبرى نشد! آیا شما سوگند نخورده اید که مرا چیزى ندهید؟ مردم در عین گریه ، خندان شدند و آنقدر به او پول دادند تا راضى شد(595)!!