حکایت غلام ایثارگر
در ادامه مطلب
غلام ایثارگر (عبدالله بن جعفر) شوهر حضرت (زینب کبرى ) علیه السلام از سخاوتمندان بى نظیر بود. روزى از کنار نخلستان عبور مى کرد، دید غلامى در آنجا کار مى کند، همان وقت غذاى غلام را آوردند و او خواست مشغول خوردن شود؛ سگى گرسنه به آنجا آمد و به نشانه گرسنگى دم خود را تکان مى داد.غلام مقدارى از غذا را به جلو سگ انداخت و سگ آن را خورد. غلام مقدارى دیگر انداخت و سگ آن را خورد تا اینکه همه غذاى خود را به سگ داد. عبدالله از غلام پرسید: جیره غذاى روزانه تو چقدر است ؟ گفت : همین مقدار که دیدى .فرمود: پس چرا سگ را بر خود مقدم داشتى ؟ گفت : این سگ از راه دور آمده و گرسنه بود و من دوست نداشتم تا او را با گرسنگى از اینجا رد کنم .فرمود: پس خودت امروز گرسنگى را با چه غذائى رفع مى کنى ؟ گفت : با صبر و مقاومت گرسنگى روز را به شب مى رسانم .عبدالله وقتى ایثار و جوانمردى غلام را مشاهده کرد گفت : این غلام از من سخاوتمندتر است ؛ و براى تشویق و جبران آن نخلستان و غلام را از صاحبش خرید، سپس غلام را آزاد کرد و آن نخلستان را با تمام وسایلى که داشت به او بخشید (99)